اشعار امام حسین(ع) و محرم
در كوچه ها نسیم بهشت محرم است
این شهر بی مجالس روضه جهنم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلی عشق مجسم است
شكر خدا كه هیئتمان باز دایر است
شكر خدا كه بر سر این كوچه پرچم است
بیرون ندیده اید زنی ایستاده است؟
بالش شكسته قدش هم كمی خم است
لبخند تلخ فاطمه بر تك تك شما
یعنی خوش آمدید و همان خیر مقدم است
من كه ندیدمش دم در، خب شما چطور؟
صد حیف سوی چشم گنهكار ما كم است
پرواز می كنیم از این پیله های تنگ
فصل بلوغ شیعه یقینا محرم است
در مجلس عزای امام قتیل اشك
روضه به شور و واحد و نوحه مقدم است
وحید قاسمی
********************
بوی محرم آمده ما را صدا کنید
ما را دوباره در غم خود مبتلا کنید
سالی به انتظار شما گریه کرده ایم
شاید به چشم قدمی آشنا کنید
این هم شما و این دل ناقابلی که هست
وقتش شده که روضه خود را بپا کنید
قلبم برای سینه زدن تنگ آمده
رخصت دهید و در دلمان کربلا کنید
شال عزا به گردن من بسته مادرم
دارد امید درد مرا هم دوا کنید
چشم انتظار اذن علمدار مانده ایم
خواهید جان دهیم و یا سر جدا کنید
********************
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلم ها تیغه ی شمشیر خواهد شد
هر چند فردا با غروبش می رود اما
این داستان یک روز عالم گیر خواهد شد
این ماجرا تا روز محشر تازه می ماند
هر لحظه اش با اشک ها تکثیر خواهد شد
سقای تو فردا بدون دست هم باشد
با یک نگاهش کربلا تسخیرخواهد شد
از دیدن حال علی اصغر در آغوشت
دریا هم از نامی که دارد سیر خواهد شد
آنها تو را کنج قفس در بند می خواهند
اما مگر این شیر در زنجیر خواهد شد
هر بوسه ی جدت محمد روز عاشورا
بر زخم های پیکرت تفسیر خواهد شد
این صحنه ها تکرار یک تاریخ ننگین است
قرآن به روی نیزه ها تکفیر خواهد شد
جایی به نام کربلا هفتاد و دو دریا
در ذهن عاشورائیان تصویر خواهد شد
شاعر برایش گفتن از آن روز آسان نیست
در هر هجا همراه شعرش پیر خواهد شد
دیشب کنار قبر شش گوشه غزل خواندم
من حتم دارم خواب من تعبیر خواهد شد
محمد رفیعی
********************
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژه ی بهتر بیاورم
وقف تو اشک ها و غزل هام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور بیاورم
فصل عزا تمام شد اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا می وزید نام تو پر می کشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سردربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژه ها به کار رثایت نیامدند
با زخم های تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
من می روم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سر غزلی که فدای توست
حسن بیاتانی
********************
وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی
در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی
آنقدر روی نیزه به معراج رفته ای
پا از حریم عرش فراتر گذاشتی
وقتی که خم شدی به روی نیزه ، باد گفت :
بر روی شانه های خدا سر گذاشتی
در آسمان نیزه حرم ساختی و بعد
دورش هزار دسته کبوتر گذاشتی
یعنی که ما کبوتر اشک شما شدیم
در چشم ما دو بال مطهر گذاشتی
هر چه لبان تشنه ی تو تشنه تر شدند
در چشم ما دو چشمه کوثر گذاشتی
وقتی رسول گریه شدی روی نیزه ها
این کار را به عهده خواهر گذاشتی
از هجمه های سنگ، سرت بازهم شکست
اما تو سر به دامن مادر گذاشتی
رحمان نوازنی
********************
اشعار امام حسین - رحمان نوازنی
چقدر بر سر نیزه خدا خدا کردی
در آسمان که نشستی، مرا دعا کردی
به کربلا نرسیدم ؛ قضا شد ه بودم
در این "نمازِ محرم" مرا ادا کردی
چقدر نامه در خانه ام فرستادی
چقدر دعوت رسمی از این گدا کردی
اگر چه من نشنیدم ولی شما هر بار
به دیدن و به رسیدن مرا صدا کردی
برای اینکه بگیری دو دست دور مرا
به روی نیزه ، سر زُلف را رها کردی
برای اینکه منم جزو کربلا باشم
قنوت گریه گرفتی و ربّنا کردی
چه فرق می کند امروز یا همان دیروز
مرا به مقتل خود بردی و فدا کردی
چه مقتلی که پر از گریه های مادر بود
تو نیز گریه در آغوش نیزه ها کردی
رحمان نوازنی
********************
دوباره روضه گرفتی و جانمان دادی
مسیر کرببلا را نشانمان دادی
شکسته بال ترین فطرس زمین بودیم
ولی تو بال و پر آسمانمان دادی
بدون آب و هوای بهشت می مردیم
هوای روضه؛ هوای بهشتمان دادی
اگر چه دیر رسیدیم روز عاشورا
ولی برای رسیدن زمانمان دادی
اگر چه دیر رسیدیم و سر به نیزه شدی
به روی نیزه ولی سایبانمان دادی
از آن همه عظمت عاجزانه لال شدیم
ولی به گریه دوباره زبانمان دادی
به دست گریه زینب اسیرمان کردی
برای این همه ماتم توانمان دادی
رحمان نوازنی
********************
لبريز آه و ندبه و غم گريه ميکنم
دلتنگم و به ياد حرم گريه ميکنم
شايستة زيارت شش گوشه نيستم
اين روزها به حال خودم گريه ميکنم
تا تلّ زينبيّه و گودال قتلگاه
تا خيمه ها قدم به قدم گريه ميکنم
با علقمه، به يادت لبت آب ميشوم
با روضه هاي مشک و علم گريه ميکنم
حتي اگر که خون بچکد از نگاه من
هر صبح و شام نه، همه دم گريه ميکنم
.... گفتند چشم خواهرت از دست رفته بود
معلوم شد براي تو کم گريه ميکنم
یوسف رحیمی
********************
قالی شدم تا بر سر دار شما باشم
سردار زیر پای زوٌار شما باشم
من والدینم را فدای مویتان کردم
شاید که قسمت شد که عمار شما باشم
دیوانه ام اما شفا هرگز نمیخواهم
خیلی دعا کردم که بیمار شما باشم
دارد محرم میرسد عشاق برخیزید
امسال قسمت شد که چاپار شما باشم
پیراهن مشکی خود را هم کفن کردم
تا در قیامت هم عزادار شما باشم
سید محمد حسینی
********************
هر چه بلا که بر سر عالم میآورد
منّت گذاشته سر ما هم میآورد
ابر بلا اگر که ببارد زیاد و تند
ایوب با وقار دلم کم میآورد
آیینهی هماند تمامی عاشقان
ارثی که نوح میبرد آدم میآورد
دارد افق وصال مرا جار میزند
دارد منارهای سر حالم میآورد
روحالقدس به معبد معصوم چشم من
آن را که داده است به مریم میآورد
قدیسههای آه من از حال رفتهاند
از بس که کشتههای دمادم میآورد
تنها نه فرش میکند او بال خویش را
تابوت گریههای مرا هم میآورد
این آتشی که در شریانهای «ناحیه» است
مثل همیشه اشک مرا دم میآورد
از معجزات نام زلالش یکی همین:
از زیر پای زمزمه زمزم میآورد
حا، سین، یاء و نون، ندارد اثر چنان
ترکیب این حروف جدا غم میآورد
رضا جعفری
********************
شکر خدا که بال و پری داده ای مرا
نام و نشان معتبری داده ای مرا
من یک گدای بی سر و پا بودم و شما
یک آبروی مختصری داده ای مرا
اصلا گدا خجالتی اش هیچ خوب نیست
شکر خدا شما جگری داده ای مرا
نان و نوای من همه از روضه شماست
از عشق ، قلب شعله وری داده ای مرا
امسال هم که هیئت تان پا گرفته است
شکر خدا که چشم تری داده ای مرا
من آمدم که گریه کن غربت ات شوم
در گوش جان من خبری داده ای مرا
ای روی نیزه رفته به جان خودت قسم
در روضه مژده سفری داده ای مرا
ذاکر گریز زد به لب چوب خورده ات
شکر خدا که گوش کری داده ای مرا
. من طاقتم کجاست که گودال می بری
...اصلا خدا ، عجب جگری داده ای مرا
مهدی صفی یاری
********************
بگیر بال مرا باز در هوای خودت
مرا ببر به کنارت، به کربلای خودت
نفس بزن که مذابم کنی در این شبها
نفس بده که بسوزم فقط برای خودت
دلم کتیبهی اشعار محتشم شده است
بزن به سینهام آتش، به روضههای خودت
از آن زمان که به پایم نوشته شد، این زخم
نشسته بر جگرم داغ بوریای خودت
وصیتم شده آقا! مرا کفن نکنند
مگر به پیرهن مشکی عزای خودت
حسن لطفی
********************
تا که خون در رگ است و جان به تنم
به عزیزت قسم که سینه زنم
آنکه از گاهواره تا مردن
دیده اش از غمت تر است، منم
شیر مادر نخورده بابایم
تربتت را نهاد در دهنم
عاقبت بین روضه می میرم
جامه نوکری شود کفنم
یا کریم کریم می باشم
من حسینی ز دولت حسنم
در جوانی ز ماتمت پیرم
گر بگویی بمیر می میرم
من که اینگونه در هیا هویم
تا نفس هست از تو می گویم
جان زهرا همیشه وقت نماز
مهری از تربت تو می جویم
کنج هیئت دل کدر شده را
زود با اشک و آه می شویم
عطر سیب حضور سرخت را
دائما بین روضه می بویم
روضه خوان قتلگاه رفته و من
زائر ناله های بانویم
مادرت بود بیقرارم کرد
در این خانه ماندگارم کرد
ای خدا در تلاوتت جاری
سر نی دلبری و دلداری
از همان جا به ما شراب بده
تو به این دلبری سزاواری
سطحی از خیزران به لبهایت
می نشیند چو میشوی قاری
مادر داغ دیده ات در عرش
می زند ناله می کند زاری
زینبت محو صوت قرآنت
ای بنازم چه خواهری داری
ای به نی ،جن و انس حیرانت
پدر و مادم به قربانت
مادرت بار عام فرموده
برفقیران سلام فرموده
اشک ما را به یمن روضه تان
تا ابد ناتمام فرموده
سینه زن ها و گریه کن ها را
یک به یک احترام فرموده
روضه خوان را به هر کجا برده
یاد غم های شام فرموده
آخر کار گوشه هیئت
گریه کرده مدام فرموده....
...قد مادر ز غصه تاست حسین
تا سرت روی نیزه هاست حسین
از دلی زار و سینه ای بی تاب
السلام علیک یا ارباب
در طلوع همیشه ات بر نی
محض دل های بی قرار بتاب
تا نرفتم ز دست آقا جان
این غلام سیاه را دریاب
یک اشاره برای گریه بس است
به علی اصغرت ندادند آب
شب هفتم برای این روضه
ناله ها کردم که : وای رباب
بوی شش گوشه می دهد این آه
قبره فی قلوب من والاه
ای همه شادی و عزایم تو
هم مناجات و هم دعایم تو
نیمه شب در قنوت نافله ها
روح العفو و ربنایم تو
وقت خواب و زمان بیداری نه
که شب ها و روزهایم تو
نوکر از تبار خونت من
تویی ارباب با وفایم تو
دم مردن در اوج تنهایی
آنکه ماند فقط برایم تو
روز وشب از غم تو می بارم
به همه گفته ام تو را دارم
در فقیری سرآمدم آقا
به گدایی زبانزدم آقا
تو که از حال من خبر داری
هر چه تو خوب، من بدم آقا
من فقیرم فقیر مادر زاد
تو کریمی که آمدم آقا
شب قبرم ز مقدمت روز است
به از این حسن پا قدم آقا
گاه در اوج روضه می بینم
دم حسین است و بازدم آقا
گر روم مبتلای غیر شوم
با شما عاقبت به خیر شوم
خوب دانم که کمتر از آنم
که بگویم ز نسل سلمانم
لکن از ابتدا به لطف خدا
نوکرت بوده ام و میمانم
خیلی از وقت ها برای دلم
قدر یک آه روضه میخوانم
سر جدا ،نیزه ،بوریا ،صحرا
سم اسب، استخوان، نمی دانم
کاش میشد که بعد مردن هم
بشنوم از زبان خویشانم....
...بس که نالید و بس که هق هق کرد
عاقبت بین روضه ها دغ کرد
حسین خدایار
********************
اشکی برای گریه به این دیده ها دهید
دستی برای سینه زدن دست ما دهید
روزی اشک ما بود از روضه ی شما
جز روضه رزق گریه ی مار را کجا دهید
زنجیر و شال و بیرق و پیراهن سیاه
چشم انتظار مانده که اذن عزا دهید
این جا مریض هرچه بخواهید حاضر است
هرکس گرفت چشم شما را شفا دهید
حاجت گرفته بودم و خود بی خبر از آن
از بس که حاجت دل ما بی صدا دهید
بانی روضه های محرم که گشته اید
بانی خیر گشته به ما کربلا دهید
محسن عرب خالقی
********************
پیراهن عزای تو "جوشن کبیر" ماست
ذکر سلام بر تو" دعای مجیر" ماست
پیراهنی که پرچم سیّار کربلاست
بر شانه بلند ، ولی سر بزیر ماست
ما را دراین لباس بهشتی کفن کنید
زیرا پر از شمیم خوش و دلپذیر ماست
ما از غبار روضه ، شفاها گرفته ایم
فردا هم ، این لباس عزا، دستگیر ماست
هرکس بر این لباس عزا طعنه می زند
فردا برای یک نخ آن هم ،اسیر ماست
روضه شروع شد؛ روضه ی جانسوز پیرهن
آن پیرهن که سایه عرش حریر ماست
جانم فدای پیرهن مثله مثله اش
آن کشته فتاده به هامون امیر ماست
رحمان نوازنی
********************
خودم را ازاول ، دوباره کشیدم
نشستم برایت ستاره کشیدم
کمی گریه کردم و پایین چشمم
نشستم دو تا راه چاره کشیدم
نشستم در این روضه های پر از نور
بهشتی پر از استعاره کشیدم
و آن دست هایی که سینه زنت بود
شبیه هزاران مناره کشیدم
به دنبال تو انبیاء را پیاده
تو را روی نیزه سواره کشیدم
و چندین شب بعد، در یک خرابه
تو را روی دست ستاره کشیدم
نمی شد بخوانی ؛ ولی روضه اش را
فقط یک کمی با اشاره کشیدم
قدش کوچکش خم شده بود و او را
در آغوش یاس بهاره کشیدم
دل علقمه خون شد آن لحظه که
سرش معجری پاره پاره کشیدم
رحمان نوازنی
********************
يك عمر در عزاي تو باران نوشته ايم
اسم "هواللطيف" فراوان نوشته ايم
اسم هو الطیف خدا را یکی یکی
دور و بر حسینه ها مان نوشته ایم
با دست خط گریه عزای حسین را
یک عمر بر کتیبه ایمان نوشته ایم
مومن دلش عزای حسین است و والسلام
این را برای هر چه مسلمان نوشته ایم
ما جمله " حسین و نعم الامیر" را
روی کفن به دیده گریان نوشته ایم
هر قطره می چکیم که پیدایتان کنیم
بر روی پلکمان غم کنعان نوشته ایم
اين گريه اين عبادت شيرين خويش را
نذر كبوتران خراسان نوشته ايم
سرهاي ما اگر چه به نيزه نشد ولي
در پای نیزه گریه فراوان نوشته ایم
رحمان نوازنی
********************
باران بریز بر دل باران نخورد ه ام
بی گریه بر تو، مثل زمین های مرده ام
حالا محرم است و بهار است و زندگی
خود را به دست زندگی تو سپرده ام
گریه برای تو بخدا یک وظیفه است
آن را از انبیاء خدا ارث برده ام
آن "مشک ِگریه" بود که سقا به دوش داشت
حالا گذاشته است خدا روی گـُرده ام
در روضه ها هوای دلم صاف صاف شد
از بسکه ابرهای دلم را فشرده ام
در پای نیزه خواهر زهراییت نوشت:
ای جان من ! برادر سیلی نخورده ام
داغت به روی نیزه مرا می کشد حسین
هر داغ را به داغ تو کوچک شمرده ام
رحمان نوازنی
********************
روضه خوان آمده وباز نگاهم تر نیست
دوست دارم بپرم تا حرم ،اما پر نیست
سینه زنهای اهالی بهشتید شما
مطمئنا" زشما هیچ کسی برتر نیست
همه مستیم توکلت علی الله بگو
مستی واقعی از غیر می کوثر نیست
فکر ارباب خودت باش نه فکر دنیا
نوکر شاه که در وادی سیم و زر نیست
سالها قبل دلم شور ونواهایی داشت
ذره ای از تب عشقش به دلم دیگر نیست
دلم آلوده شده ، روضه ندارد تأثیر
ورنه این گوش همان طور که بوده ،کر نیست
هرکه ارباب خودش را به کسی بفروشد
به تن پاره ارباب قسم نوکر نیست
هرکه با روضه عجین نیست خدا می داند
لایق نوکری فاطمه وحیدر نیست
هرکه با نام رقیه جگرش می سوزد
دم مردن به بر فاطمه بی یاور نیست
من قسم می خورم آقا که به توگریه کنم
در این خانه نگهدار مرا بهتر نیست ؟
باز هم روضه تو اشک مرا جاری کرد
یاد گودال تو افتاده ام واکبر نیست
به همان لحظه که زینب به کنارت آمد
دید افتاده به خاکی وبه جسمت سر نیست
تا بغل کرد تنت را به تو می گفت حسین :
خوب شد این ته گودال برت مادر نیست
تا به دستت نظر انداخت به صورت می زد
دید آنجا که هم انگشت وهم انگشتر نیست
بارها ار سر نیزه سر عباس افتاد
هرچه گشتند سر ساقی آب آور نیست
گریه می کرد رباب و به رقیه می گفت
نه گمانم که سر نیزه، علی اصغر نیست
مهدی نظری
موضوعات مرتبط: مناجات با امام حسین(ع)
برچسبها: اشعار امام حسین(ع) و محرم